کنکاشی در تاریخچه نجوم!!
کلودیوس بطلمیوس با کرهای مجهز به حفاظی که برای پیشبینی تاریخ انقلاب و سایر مناظر آسمانی استفاده میکرد. Public domain, via Wikimedia Commons.
نجوم قدیمیترین علم بشریت است. مردم به دنبال آن رفتهاند و سعی کردهاند آنچه را که در آسمان میبینند از زمان وجود اولین ساکنان غار “شبیه انسان” توضیح دهند. یک صحنه معروف در فیلم ادیسه فضایی 2001 وجود دارد:، جایی که یک انسان به نام Moonwatcher آسمان را بررسی میکند و درباره آنچه میبیند، تعمق می کند. این احتمال وجود دارد که چنین موجوداتی واقعاً وجود داشته باشند و تلاش میکنند تا کیهان را همانطور که میبینند درک کنند.
نجوم ماقبل تاریخ
با سفر به زمان در حدود 10 هزار سال قبل، میتوانید به اولین تمدنها و اولین ستارهشناسانی برسید که قبلاً نحوه استفاده از آسمان را فهمیده بودند. در بعضی فرهنگها، آنها کشیش، کاهن و “نخبگان” دیگری بودند که برای تعیین تشریفات، جشنها و چرخههای کاشت، حرکت اجرام آسمانی را مطالعه میکردند. این افراد با توانایی مشاهده و حتی پیشبینی وقایع آسمانی از قدرت زیادی در میان جوامع خود برخوردار بودند. دلیل این امر آن است که آسمان برای اکثر مردم یک رمز و راز باقیمانده است و در بسیاری از موارد، فرهنگها خدایان خود را در آسمان قرار میدهند. هر کسی که میتواند اسرار آسمان (و مقدسات) را کشف کند ، باید بسیار مهم باشد.
با این حال مشاهدات آنها دقیقاً علمی نبود. کاربردیتر بودند، اگرچه تا حدودی برای اهداف آیینی استفاده میشدند. در برخی تمدنها، مردم تصور میکردند که بوسیله اجرام آسمانی و حرکت آنها میتوانند آینده خود را “پیشگویی” کنند. این باور منجر به ظهور طالعبینی شد.
یونانیان راه را به کمک آسمان پیدا میکردند.
یونانیان باستان از اولین کسانی بودند که شروع به توسعه نظریههایی درباره اجرامی کردند که در آسمان مشاهده میکردند. شواهد زیادی وجود دارد که جوامع اولیه آسیا نیز به نوعی برای تهیه تقویم به آسمانها اعتماد میکردند. مسلماً ناوبران و مسافران از موقعیت خورشید، ماه و ستارگان برای یافتن مسیر خود در اطراف سیاره استفاده میکردند.
مشاهدات ماه حاکی از آن است که زمین نیز گرد است. مردم همچنین معتقد بودند که زمین مرکز همه آفرینشها است. افلاطون نظریه زمینمرکزی را پیش کشید.
بسیاری دیگر از ناظران اولیه معتقد بودند که آسمانها واقعاً یک کاسه کریستالی غول پیکر هستند که بر روی زمین قرار دارند. این دیدگاه جای خود را به ایده دیگری داد که توسط ستارهشناس اودوکسوس کنیدوسی و ارسطوی فیلسوف در قرن 4 قبل از میلاد بیان شد. آنها گفتند که خورشید، ماه و سیارات به مجموعهای از دایرههای متحدالمرکز اطراف زمین آویزان شدهاند. هیچ کس نمیتوانست آنها را ببیند.
اگرچه برای انسانهای باستان که سعی در درک یک جهان ناشناخته دارند، بسیار مفید است، اما این مدل در ردیابی صحیح حرکت سیارات، ماه یا ستارههایی که از سطح زمین دیده میشوند، کمکی نکرد. با این وجود، با اصلاحات اندک، ششصد سال دیگر همچنان نگاه غالب علمی به جهان بود.
انقلاب بطلمیوسی در نجوم
در قرن دوم قبل از میلاد، كلاودیوس بطلمیوس، منجم رومی كه در مصر كار میكرد، اختراع عجیب و غریب خود را به مدل زمینمرکزی توپهای بلوری اضافه كرد. وی گفت که سیارات در دایرههای کامل ساخته شده از “چیزی”، متصل به آن کرههای کامل حرکت میکنند. همه آن چیزها به دور زمین میچرخیدند. او آنها را “چرخههای دورانی” خواند و آنها فرض مهم (اگر اشتباه) بودند. گرچه این فرض اشتباه بود، اما نظریه او حداقل میتوانست مسیرهای سیارات را به خوبی پیشبینی کند. دیدگاه بطلمیوس همچنان “توضیح ترجیحی برای چهارده قرن دیگر!” بود.
انقلاب کوپرنیک
همه اینها در قرن شانزدهم تغییر یافت، زمانی که نیکولاوس کوپرنیکوس، یک ستارهشناس لهستانی که از ماهیت دست و پاگیر و غیردقیق مدل بطلمیوسی خسته شده بود، شروع به کار بر روی نظریهای برای خودش کرد. او فکر کرد که باید راهی بهتر برای توضیح حرکت درک شده از سیارات و ماه در آسمان وجود داشته باشد. وی این نظریه را مطرح كرد كه خورشید در مركز جهان است و زمین و سیارات دیگر به دور آن میچرخند. به نظر میرسد به اندازه کافی ساده و بسیار منطقی است. با این حال، این ایده با ایده کلیسای مقدس روم (که بر اساس “کمال” نظریه بطلمیوس بود) در تضاد بود. در واقع، ایده او برای او دردسر ایجاد کرد. دلیل این امر آن است که از نظر کلیسا، بشریت و سیاره آن همیشه و فقط مرکز همه امور قلمداد میشدند. ایده کوپرنیکی زمین را به چیزی تغییر داد که کلیسا نمیخواست درباره آن فکر کند. از آنجا که کلیسا اعمال قدرت خود را بر تمام دانش را اعمال کرده بود، تمام سعی خود را به کار انداخت تا ایده او بیاعتبار شود.
اما کوپرنیک پافشاری کرد. مدل او از جهان، گرچه هنوز نادرست است، اما سه کار اصلی انجام داده است. او حرکت، پیشرفت و حرکت رجعی سیارات را توضیح داد. زمین را به عنوان مرکز جهان خارج کرد و اندازه جهان را گسترش داد. در یک مدل زمینمرکزی، اندازه جهان محدود است تا بتواند هر 24 ساعت یک بار بچرخد. بنابراین، شاید کلیسا بیش از تنزل مقام ما در جهان از این امر ترس داشت که با درک جهان با استفاده از ایدههای کوپرنیک در حال تغییر بود.
گرچه این یک گام مهم در مسیر درست بود، اما نظریه کوپرنیک هنوز کاملاً دست و پا گیر و نادرست بودند. با این حال، او زمینه را برای درک بیشتر علمی هموار کرد. کتاب وی با نام “در مورد انقلابات اجسام آسمانی” که در حالی که وی در بستر مرگ قرار داشت منتشر شد، یکی از عناصر اصلی در آغاز دوره رنسانس و عصر روشنگری بود. در آن قرنها، ماهیت علمی نجوم همراه با ساخت تلسکوپهایی برای رصد آسمان، فوقالعاده مهم شد. این دانشمندان در ظهور نجوم به عنوان علمی تخصصی که امروزه ما آن را میشناسیم و به آن اعتماد داریم، کمک کردند.
منبع:
Trace the Earliest History of Astronomy
By Nick Greene
https://www.thoughtco.com/history-of-astronomy-3071081